حافظانِ وحی
حافظانِ وحی

حافظانِ وحی

پاسخ به سوال دوستان (شماره 16- تفاوت بین «روح» و «نفس» )

سوال یکی از دوستان: تفاوت بین «روح» و «نفس» چیست؟

پاسخ:

واژه هاى «روح» و «نفس» در موارد مختلف، کاربردها و معانى متفاوتى دارند. استعمال این واژه ها در قرآن، روایات، محاورات عرفى و اخلاق و فلسفه، مخصوصاً اخلاق و فلسفه اسلامى با یکدیگر تفاوت دارد. در محاورات عرفى، معمولاً از واژه «روح» استفاده مى‌شود و «نفس» استعمال چندانى ندارد.
در فلسفه اسلامى، روح و نفس تقریباً به صورت مترادف به کار مى‌روند و گاهى «روح» را فقط در مورد «روح بخارى» استعمال مى‌کنند و «نفس» را واجد روح بخارى و یا مراتب بالاتر از آن، مرحله عقلانى، هم مى‌دانند. کاربرد واژه «نفس» در فلسفه، شایع‌تر از «روح» است، جز در مورد «روح بخارى».
دانشمندان اخلاق، «نفس» را معمولاً در مقابل «عقل» به کار مى‌برند؛

یعنى مفهوم «نفس» در مباحث اخلاق اسلامى، ارزش منفى دارد؛ مثلاً مى‌گویند: «همیشه بین عقل و نفس انسان جنگ و درگیرى است.»

معمولاً گرایشهاى پست حیوانى را به «نفس» و گرایشهاى ارزشمند را به «عقل» نسبت مى‌دهند و معتقدند که در درون انسان بین این دو تضاد است، در حالى که نفس در فلسفه، اصلا به این معنا نیست، بار ارزشى ندارد و درست به جاى «روح» به کار مى‌رود.

از آنجا که هر کسى از واژه «نفس» نوعى تلقى و سابقه ذهنى دارد، وقتى که این کلمه را در قرآن هم مى‌بیند، با همان طرز تفکر خود به آن مى‌نگرد؛ مثلاً اگر فیلسوفى با کلمه «نفس» در قرآن مواجه شود، قبل از هر چیز، معناى فلسفى آن به ذهنش مى‌رسد سایر دانشمندان نیز به همین قیاسند.

به نظر آیت الله محمدتقی مصباح ، واژه «نفس» در قرآن، به معناى عرفى آن استعمال شده است و ما نفس را در فارسى به معناى قرآنى آن به کار نمى‌بریم. واژه نفس در قرآن به معناى «شخص» است؛ مثلاً اگر ما بخواهیم در فارسى بگوییم که همه انسانها از یک «شخص» آفریده شده اند، از «نفس» استفاده نمى‌کنیم و نمى‌گوییم انسانها از یک «نفس» آفریده شده اند؛ اما قرآن مى‌فرماید:

«خلقکم من نفس واحده» (شما را از یک نفس آفرید).

پس «نفس» در اینجا به معناى «شخص» است، نه روح، آن‌گونه که بعضى از مفسران پنداشته اند. بعضى از افراد ناآشنا به ادبیات عرب از لفظ «واحده» در همین آیه، استنباط کرده‌اند که مقصود از «نفس»، شخص مؤنث است بنابر این، آیه را این گونه معنا کرده‌اند که «همه شما را از یک زن آفرید»! به هر حال، هر جاى قرآن که «نفس» به کار رفته است،به معناى «شخص» است، منتها معناى شخص همانند معناى انسان، متفاوت است؛ یعنى گاهى آن را به معناى «بدن» و گاهى نیز به معناى «روح» به کار مى‌بریم. از کلمه «نفس» در قرآن، نباید معناى فلسفى یا اخلاقى آن را برداشت کرد.

وقتى که قرآن مى‌فرماید: «الله یتوفى الانفس حین موتها» لزوماً معناى «نفس»، «روح» نیست، بلکه «انفُس» به معناى «اشخاص» است و معناى آیه این است که: «خداوند جان تمامى اشخاص (اشخاص، به همان معنا که در فارسى به کار مى‌رود) را مى‌گیرد.»

در آیاتى از قبیل «کل نفس بما کسبت رهینه» یا «کل نفس ذائقة الموت» نیز همین معنا منظور است، اگر مقصود از «نفس»، «روح» باشد، معناى آیه این گونه خواهد بود که هر روحى هم مى‌میرد، در حالى که «روح» مردنى نیست!
واژه «روح» نیز در قرآن، معنایى بسیار عام و فراگیر دارد و تقریباً در مقابل «جسم» به کار مى‌رود؛ یعنى موجودى که داراى حیات، شعور، ادراک و قدرت است، لذا «روح» بر ملائکه و جبرئیل نیز اطلاق مى‌شود، همان‌گونه که بر روح انسان اطلاق مى‌شود. به همین دلیل، در بعضى از آیات که واژه «روح» به کار رفته است این اختلاف پدید آمده است که آیا مقصود از «روح» در آیه مبارکه، روح انسان است یا جبرئیل و یا هر دو.

بنابر این، «روح» در قرآن یعنى، موجودى که حیات و درک، ذاتى اوست در مقابل جسم که حیات و زندگى او عَرَضى و به تبع روح است؛ یعنى اگر مخلوقات را به دو دسته با شعور و بى شعور تقسیم کنیم، موجودى که ذاتاً شعور و ادراک دارد نامش روح و در مقابل، موجودى که فاقد شعور و ادراک است، جسم است. طبق این معنا «روح»، هم شامل روح انسان و هم شامل فرشتگان مى‌شود.
پس کاربرد «روح» با «نفس» در قرآن متفاوت است. «نفس» یعنى شخص و هویت انسانى، اما «روح» به معناى موجودى است که حیات و شعور، ذاتى اوست و در انسان، مقصود بعد مجرد اوست که ذاتاً واجد حیات و شعور است.

روح جسم است و نفس لاجسم . این که روح در بدن جاى مى گیرد به خلاف نفس ، این بدان معنا است که بدن نمى تواند ظرف براى نفس باشد.
روح وقتى از بدن مفارقت کند باطل مى شود اما نفس به هنگام مفارقت ، اعمال او در بدن باطل مى شود و خود فى ذاته باطل نمى گردد.
نفس به توسط روح ، بدن را به حرکت در آورده و حیات را به او مى رساند و اما روح این کار را بدون واسطه انجام مى دهد.
نفس بدن را به حرکت درآورده و حس و حیات را به او مى رساند به طورى که نفس اولین علت براى آن است و اما روح به نحو علت ثانى ، این کار را انجام مى دهد.
پس روح براى حیات انسان و براى حرکت و سایر افعال او، علت قریب ، و نفس ، علت بعید آن است .
بدن انسان چون مرکب است از یک سلسله اجزاى سخت مثل استخوان ها و غضروفها و اعصاب و عروق و مانند آن و یک سلسله رطوبات ، چون خون و بلغم و سودا و صفرا؛ و از روحى که در حفره هاى مغز و شریانات و اعصاب قرار دارد، و چون روح در میان این اجزا از همه دقیقتر و لطیف تر و خالص تر است ، افعال نفس را از سایر اجزاى بدن ، بهتر و شدیدتر قبول مى کند و به اندازه دقت و لطافت و صفاى خویش افعال نفس را پذیرا مى شود

درحقیقت یکی از مباحث دقیق و مهم، بحث پیرامون نفس و روح است که فلاسفه، عرفا، مفسرین و بزرگان هر کدام از آن سخن به میان آورده و به گونه ای به تعریف و تفسیر پرداخته اند و لذا اقوال و آراء در این زمینه بسیار است و نمی توان به آسانی به معنا و مفهوم حقیقی آن دست پیدا کرد.
ملاصدرا (ره) می گوید: «بحث نفس از مباحث دقیقی است که اختلاف نظر در آن زیاد است چون نفسِ انسان دارای مقام و هویت مشخص و معلومی نیست و حدّ و درجه معینی ندارد. بلکه دارای مقامات و درجات متفاوتی است... و این باعث می شود که درک حقیقی روح و نفس و فهم حقیقت آن مشکل شود.»( محمد شیرازی، صدرالدین، اسفار، مکتبه المصطفوی، 1378 هـ ، ج 8، باب 7، فصل 3، ص 343)

نفس و روح هر کدام در علوم گوناگون معانی مختلفی دارند. بعضی از معانی نفس عبارتند از:

 1ـ ذات و حقیقت چیزی, 2ـ نَفَس, 3ـ هوای نفس, 4ـ خون, 5ـ روح. (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 هـ ، ج 58، ص 79)

و بعضی از معانی روح عبارتند از:

 1ـ حیات 2ـ قرآن 3ـ ملکی از ملائک خداوند 4ـ جبرئیل 5ـ نَفْس.( مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 هـ ، ج 58، ص 80)

 البته اکثر این معانی از بحث ما خارج است چون هر وقت بحث از حقیقتِ انسان به میان می آید یعنی چیزی که قوام و هستی انسان وابسته، آن است،
روح و نفس یک چیز است و مفهومِ واحدی دارد، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».( طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت: مؤسسه الاعلمی، چاپ پنجم، 1403 هـ ، ج 2، ص 113)

پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
در مورد معنا و مفهوم قدرت نفس و روح که بسیاری از امور غیر طبیعی مثل چشم برزخی و ارتباط با ارواح و... به آن مربوط می شوند، باید بیان شود که وجود اختلاف نظرها در مورد حقیقت روح و مبهم بودن موضوع بحث، پی بردن به قدرت نفس هم کاری است مشکل و نمی توان به طور دقیق حوزه و محدوده فعالیت نفس را مشخص نمود چرا که به قول علامه حسن زاده آملی، حقیقت و هویت انسان از فرش تا عرش می تواند به فعالیت بپردازد،( حسن زاده آملی، حسن، انسان در عرف عرفان، تهران: سروش، چاپ دوم، 1377، ص 109، اصل 42)

و اگر سخن از قدرت نفس و روح و بعضی از افعال آن به میان می آید، فقط گوشه ای از آن بیان شده. عارف بزرگ ملا صدرا(رحمه الله) می فرماید: «ما فقط می توانیم از بعضی مقامات و قوای نفس و منزلتهای نفسانی بحث کنیم نه از کنه و حقیقت و تمام آن، چون کاری است غیر ممکن.»( ملا صدرا، اسفار، همان، ج 8، ص 310)
بهترین دلیل بر مطالب بیان شده قول خداوند سبحان است که می فرماید:

 و یسئلونک عن الروح قل الروح من اَمر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا/آیه 85 اسراء

( از تو (پیامبر صلی الله علیه وآله ) درباره «روح» سؤال می کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.)
و این جواب برای آن است که به سؤال کنندگان بفهماند که «روح» خلقتی اسرارآمیز دارد و در آن رازهای شگفت انگیزی نهفته است و بهره شما از علم و دانش نسبت به آن کم و ناچیز است.( مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران:دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1370، ج 12، ص 252)
در مورد تقویت این نیروی روحانی (قدرت نفس و روح) و رسیدن به مراتب بالا و کمالات نفسانی و گسترش دادن محدوده فعالیت نفس و انجام امور خارق العاده و دور از درک و باور افراد عادی، باید متذکر شویم که محور اصلی و مرکز ثقل تمام فعالیت ها دوری از عالم ماده و مخالفت کردن با خواسته ها و هواهای نفسانی و صرف قوای طبیعی در امور نفسانی و رسیدن به کرامات اخلاقی است. علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «اصل و اساس در ریاضتها و مجاهدتهای نفسانی ـ با تمام انواعش که قابل شمارش نیست ـ مخالفت نمودن با خواسته های نامشروع نفس است چرا که پرداختن به هواهای نفسانی موجب می شود که قوای انسان در بین آنها تقسیم و مصرف شود و نفس به حال خود رها شود.»( تفسیر المیزان، همان، ج 6، ص 181)

 برای تحقق چنین مطلوبی در دو موضع باید به جهد و کوشش بپردازیم، یکی علم و دیگری عمل. به گفته علامه حسن زاده آملی: «علم و عمل به منزله دو بال نفس ناطقه اند که به اندازه نیروی این دو بال، در عوالم بی پایان پرواز می کند.»( حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ج 1، کلمه 29، ص 46)
برای جامه تحقق پوشاندن به علم و عمل راه کارهایی وجود دارد که بیان تمامی آنها در اینجا میسّر نیست. لذا به ذکر بعضی از موارد مهم می پردازیم:
در ناحیه علم:
1ـ شناخت نفس که خود موجب شناختن خداوند است. حضرت علی (ع) می فرمایند: «کسی که خویشتن را شناخت، خدای خود را خواهد شناخت.»( غرر الحکم، 4637)
2ـ فراگیری علومی که صلاح و سعادت انسان را به دنبال دارد.معارف اسلامی ، احکام شرعی ، اخلاقیات. امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: «بهترین علوم، علمی است که باعث اصلاح تو گردد.»( غرر الحکم، 182)
اما در مورد عمل:
1ـ عمل به دستورات شرع مقدس و دوری از دنیا و و جاذبه های فریبنده آن. مولای متقیان علی (ع) می فرمایند: «دوری از دنیا موجب اصلاح نفس می گردد.»( غرر الحکم، 2386)
2ـ مبارزه با هواها و خواسته های نامشروع و بی پایان نفس. در غرر الحکم آمده: «جهاد و مبارزه با هوای نفس باعث اصلاح نفس است.»( غرر الحکم، 4881)
3ـ معاشرت و همنشینی با علماء و عقلاء و پرهیز از همنشینی با سفیهان چنانچه امام علی (ع) می فرماید: «معاشرت و همنشینی با سفیهان موجب فساد اخلاقی ولی معاشرت با عقلاء و علماء موجب اصلاح نفس می گردد.»( مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، همان، ج 75، ص 82) 

 

نفس عبارت از قوه ای است که در جسم موجود است یا به آن تعلق می گیرد و منشأ آثار گوناگون است.
توضیح:برخی اجسام دارای آثاری می باشند که به صورت یکنواخت از آن ها ظهور می یابند، مثلاً آتش همواره دارای اثر سوزندگی یا ایجاد حرارت است. یخ همواره سرد و خورشید همیشه سوزان است و نور افشانی می کند.
بنابراین آثار این اجسام به صورت یکنواخت ظاهر می گردد.
اجسام دیگری هستند که آثار یکنواختی ندارند، مثلاً انسان گاهی نشسته است و گاهی ایستاده؛ زمانی می خندد و زمانی می گرید؛ هم چنین دارای ادراکات متفاوتی است و این آثار از خاستگاه واحدی سرچشمه می گیرد که نام آن را نفس می گذاریم.
پس نفس امری است که منشأ آثار مختلف و ناهمگون در جسم می شود.
همچنین دربارة تفاوت میان روح و نفس می توان گفت:روح و نفس از نظر فلسفی در بعضی کاربردها تفاوت دارد؛ زیرا اگر آن را به عنوان موجودی مجرد از ماده در نظر بگیریم، از آن تعبیر به روح می شود، اما اگر موجود مجردی باشدکه ارتباط و اضافه و تعلق به بدن دارد، از آن تعبیر به نفس می شود.
نفس جوهری است که ذاتاً مجرد است، ولی در عمل مادی می باشد، یعنی هر چند از جنس ماده نیست، ولی افعال خود را از طریق ابزارهای مادی انجام می دهد، مانند دانش هایی که انسان ها کسب می کنند که با استفاده از اندام حسی صورت می پذیرد. و برای مثال تصور ان میتواند در عالم مثال باشد که امام صادق ( ع ) فرمود هنگامی که خداوند مومن را قبض روح می کند او را در قالبی همانند دنیا قرار می دهد که با آن می خورد و می آشامد و اگر تازه وارد آشنایی بیاید، او را در همان شکل که در دنیا بوده است، می شناسد .
ولی امام در مورد روح فرموده اند که روح را نتوان به سنگینی و سبکی توصیف کرد و روح جسمی رقیق می‌باشد که قالب غلیظی را چون جامه در برنموده است.
سؤال شد، آیا روح بعد از خروج از بدن متلاشی می‌شود؟
امام فرمود: نه، تا روزی که در صور دمیده شود، همچنان روح باقی و پایدار است.(قبض روح، ص22، به نقل از تفسیر صافی)
روح ذاتاً و فعلاً مجرد است، یعنی ماده نیست و در کنش ها و فعالیت هایش نیازمند به ابزار مادی نمی باشد.
البته معمولاً نفس و روح به صورت مترادف به کار می روند و توجهی به تفاوت بین این دو نمی شود.
اختلافی که میان نفس و روح بیان شد، اختلاف فلسفی است، اما در بحث های اخلاقی معنای نفس غالباً به حالت ها وگرایش های درونی انسان ها و یا قوه ای که درون انسان وجود دارد، اطلاق می شود، ما نند نفس اماره، لوامه، راضیه و مطمئنه.

                             

       منابع:                                                                              

1)پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367

2)شرح عیون مسائل نفس ، ج 1، ص 395

3) http://mr532011mr.persianblog.ir/tag/

4) http://www.askquran.ir/thread25273.html

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد