حافظانِ وحی
حافظانِ وحی

حافظانِ وحی

پاسخ به سوال دوستان (شماره 23- آیا خدا که آفریننده این عالم است شر را نیز آفریده است؟)


بحث راجع به این موضوع طولانی است من بطور خلاصه بیان میکنم:

روشن است که شر در مقابل خیر است؛ خیر در مورد ما انسان‏ها به چیزی گفته می شود که با وجود ما هماهنگ بوده، مایه پیشرفت و بهره مندی و منفعت ما شود. در نتیجه شر چیزی است که ناهماهنگ با وجود ما باشد . مایه ضرر و نقصان و زیان ما گردد؛ اما آیا شر امری وجودی است که خلق شده باشد یا عدم وجود است و به لحاظ نبود خیری که مد نظرمان است، عنوانی برای آن قرار داده ایم ؟
شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است.
نادانی، نبود دانایی است. فقر، نبود دارایی است. موجودات شر موجوداتی هستند که منشا فقدان می گردند؛ مثلا گزندگان با گزیدن سبب از دست دادن سلامتی و مرگ می شوند و گرنه شر به معنای چیزی که در خارج وجود داشته باشد، بی معنا است. بنا بر این، شر چیزی نیست تا مخلوق باشد و نیاز به خالق داشته باشد. (مرتضی مطهری عدل الهی، نشر صدرا، 1370 ش ج 19، ص216)


چرا خداوند عالم را به گونه ای آفرید که چنین مشکلات و نابسامانی هایی در آن وجود داشته باشد؟ قبول داریم که شر در عالم نیست؛ اما یقینا برخی عوامل هستند که مانع بهره مندی ما از همه خیرها و خوبی ها هستند؛ مانند: بیماری ها و یا حیوانات درنده یا حوادث ناگوار طبیعی مانند سیل و زلزله و ... چرا این ها در عالم قرار گرفت و خداوند، عالم را خالی از بدبختی ها و مشکلات و موانع خوشبختی خلق نکرد؟
اگر این گونه امور شر محسوب گردند، باید ببینیم که این گونه امور حقیقتا چیستند؛ آیا این شرور کاملا شر هستند یا به نوعی خیر هم محسوب می شوند ؟
در عالم شر مطلق وجود ندارد، زیرا بر حسب فرض خیر و شر بر سه گونه است:
أ) خیر مطلق که هیچ گونه بدی در آن راه ندارد، مانند خداوند که خیر مطلق است.
ب) شر مطلق که هیچ گونه جهت مثبتی در آن وجود ندارد .
ج) خیر و شر نسبی که بین دو قسم بالا است.
با تحقیق و تجربه می توان به یقین رسید که هیچ موجودی در جهان هستی نیست که شر مطلق بوده و هیچ جهت خیری در آن نباشد؛ در تفکر دینی، از شیطان شرتر سراغ نداریم، ولی شیطان شر مطلق نیست، بلکه برای آشکار شدن انسان های خدا ترس از غیر خداترسان، وجود این موجود دعوت کننده به گمراهی لازم است.
وقتی شیطان تمام توانش را برای گمراه کردن بنده به کار می گیرد و بنده خداترس با توکل و پناه بردن به خدا ،از مبارزه با او سربلند بیرون می آید، ارزش بنده برای کائنات آشکار می گردد. شایسته این می شود که خدا به بنده بر موجودات مباهات کند.
بنا بر این وجود شیطان به عنوان دام گمراهی بر راه مؤمن لازم آمد. از جهت این لزوم، شیطان از شر مطلق بودن خارج شد.
از نظر دیگر می توان دید که غالب شرور "نسبی" هستند، یعنی به خودی خود بد نیستند، بلکه وقتی نسبت به چیزی سنجیده می شوند، شر به حساب می آیند. گرگ ذاتاً حیوان خوبی است که دارای خلقتی عجیب و یکی از مخلوقات الهی است که باعث تعادل چرخه طبیعت می شود. گرگ نسبت به ذات خود و مجموع نظام هستی مفید و خیر است. اگر گرگ با درختان، گیاهان و سنگ‏ها سنجیده شود، نسبت به آن‏ها هیچ گونه بدی ندارد، لکن نسبت به گوسفند یا انسان شر است. (استاد سبحانی الهیات و معارف اسلامی، نشر موسسه ا مام صادق ، ص 158)
عقرب و مارهای گزنده که نیش آن‏ها برای جانداران مضر است، ولی برای خودش لازم است.
پس در عالم، شر و بدی مطلق وجود ندارد. آنچه شر دانسته می شود، نسبی است، یعنی به نسبت با حیات موجودی مانند ما انسان ها بد و شر خوانده می شود، ولی به خودی خود خیر است،

اما این که چرا خداوند آن‏ها را آفریده است، مصالح و فواید بسیاری می تواند داشته باشد باید در مجموع جهان هستی سنجیده شود، یعنی فلسفه این گونه مشکلات و به اصطلاح شرور در زندگی را باید در نگاهی عمیق و گسترده که دنیا و آخرت و فلسفه خلقت انسان و قرار گرفتنش در جهان ماده را مد نظر داشته باشد، مورد توجه قرار داد.
در این باره نسبت به انسان‏ها می توان گفت هدف این بوده که آدمی دل بسته و اسیر زَرق و برق جهان نباشد. آن را جاودانه نپندارد، زیرا دل بستگی مانع تکامل انسان است. برخی از شرور و مصائب، شکننده تفاخر و غرور انسان‏ها هستند. خطراتی که می تواند باعث غفلت فرد از حیات حقیقی آخرتی گردد و او را در دنیا و دنیا طلبی غرق نماید . اصولا شرور و مشکلات دارای آثار تربیتی فراوانی هستند، مانند شکوفایی استعداهای نهفته، زیرا انسان در پرتو مصائب و مشکلات، قوای ادراکی خود را به کار می اندازد و به قله‏های رفیع علم و آگاهی می رسد.
اگر سختی‏ها و محرومیت‏ها نبود، هرگز بشر از نردبان علم بالا نمی‏رفت. شرور در انسان روح مقاومت و پایداری را تقویت می کند. او را در برابر حوادث، صبور و بردبار بار می آورد. طوفان حوادث نمی‏تواند درخت و جود او را از جا برکند. نیز زندگی او را از یکنواختی بیرون می بَرد و او را از غفلت بیدار می کند. (مکارم شیرازی، پیام قرآن، نشر مدرسه امیر المومنین، قم 1374 ش، ج 4 ،ص 123)
البته خداوند هیچ گاه سختی و بلا و مصیبت ما را نخواسته، باید تلاش کنیم با تلاش علمی و کوشش های اجتماعی جلوی بسیاری از بیماری ها و حوادث طبیعی را بگیریم. بلا بودن یک زلزله کوچک تنها به خاطر کمبود و رفتار ما در مقاوم سازی ساختمان ها و ... است.
سیل بزرگ با وجود سد های محکم و سیل بند های متعدد بزرگ ترین رحمت خداوند است، نه بلایی خانمان برانداز؛ همچنین آشوب ها و مشکلات بشر در غالب موارد مربوط به رفتارهای غیر عقلانی و غیر انسانی ما است و ربطی به خداوند ندارد.



از نظر اسلام، خالق همه چیز خدا است و آنچه در جهان به عنوان پدیده وجود دارد یک خالق بیشتر ندارد و آن خداوند سبحان است.
لذا فلاسفه گفته‏اند: «شر» امر عدمى است و علت عدم، عدم است همان طورى که علت وجود، وجود است و خداوند خیر محض است و خیر آفریده است و هیچ گونه بدى در نظام آفرینش وجود ندارد.
شر همان عدم خیر است و امر وجودى نیست تا نیاز به آفریننده جدایى داشته باشد.
خداوند در قرآن کریم خود مى‏فرماید:
«و إن تصبهم حسنة یقولوا هذه من عنداللَّه و ان تصبهم سیئة یقولوا هذه من عندک قل کل من عند اللَّه فمال هؤلاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثاً/ 78 ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک../ 79»
«اگر به آنها (منافقان) حسنه و نیکى برسد مى‏گویند: «این از ناحیه خدا است.» و اگر به آنها سیئه و بدى برسد مى‏گویند: «این از ناحیه توست» بگو: همه اینها از ناحیه خدا است، پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنى را درک کنند؟! /78  (اى پیامبر!) آنچه از نیکى‏ها به تو مى‏رسد از طرف خدا است ؛ و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از سوى خود تو است.. /79»


به نظر ابتدایى این دو آیه با هم تضاد دارد چون: در آیه 78 مى‏فرماید: «قل کل من عند اللَّه» «بگو همه چیز اعم از خوب و بدى از ناحیه خدا است.» و در آیه 79 مى‏فرماید: «و ما اصابک من سیئة فمن نفسک» «آنچه از بدى به تو مى‏رسد از ناحیه خود تو است.»
اولاً مقصود از حسنه و سیئه در آیه اعمال زشت زیبا نیست، بلکه مراد رفاه و سختى در زندگى دنیایى است.
ثانیاً آیه 78 در صدد بیان به وجود آورنده سیّئات و حسنات است و این که چه کسى خوبى‏ها و بدى‏ها را خلق کرده است در جواب مى‏فرماید: «قل کل من عند اللَّه» خدا خالق همه پدیده‏ها است.
اما آیه 79 در صدد بیان منشأ سیئات و حسنات است و مى‏فرماید: آنچه از خوبى‏ها نصیب انسان مى‏شود فضل الهى است و آنچه از بدى‏ها در جهان طبیعت نصیب انسان مى‏گردد منشأ آن خودش است و خدا براى هیچ کس بدى نخواسته است بلکه، این انسان است که براى خود بدى به وجود مى‏آورد.
همان طورى که آیه دیگر این آیه را تفسیر مى‏کند و مى‏فرماید:
«ان اللَّه لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم.. /11 رعد»
«خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمى‏دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.»
و یا این که در آیه دیگر مى‏فرماید:
«و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون /96 اعراف»
«اگر مردم ایمان صادق داشته باشند و تقوى پیشه کنند (در زندگى متعهد باشند)، تمام ابواب خیر و برکات آسمان و زمین را بر آنها مى‏گشودیم ولى آنها حق را تکذیب کردند ؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»


بنابر این از دیدگاه اسلام:
1- خداوند خیر محض است و صرفاً آفریننده نیکى‏ها است و هیچ گونه بدى در نظام هستى وجود ندارد.
2- شر امر عدمى است. لذا، نیازى به خالق ندارد.

3- منشأ آفات و شرور انسان‏ها هستند.
4- جهان به دو بخش نیکى و بدى تقسیم نمى‏گردد تا ناچار شویم به دو گونه مبدأ صدور قائل شویم  و نعوذبالله نیازمند دو خالق باشیم که اگر این طور بود:

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ /22 انبیاء

ترجمه: اگر در آسمان و زمین، جز« اللَّه»
خدایان دیگرى بود، فاسد مى شدند و نظام جهان به هم مى خورد.


روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد . او پرسید : آیا خداوند هر جیزی را که وجود دارد ، آفریده است ؟ دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : بله .

استاد پرسید : هر چیزی را ؟ پاسخ دانشجو این بود : بله هر چیزی را .

استاد گفت : در این حالت ، خداوند شر را آفریده است . درست است ؟ زیرا شر وجود دارد .

برای این سوال ، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند . استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است .

ناگهان ، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت : استاد ، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟ استاد پاسخ داد : البته . دانشجو پرسید : آیا سرما وجود دارد ؟

استاد پاسخ داد : البته ، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید ؟ دانشجو پاسخ داد : البته آقا ، اما سرما وجود ندارد . طبق مطالعات علم فیزیک ، سرما عدم تمام و کمال گرماست . و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد . و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد . بدون گرما ، اشیاء بی حرکت هستند ، قابلیت واکنش ندارند . پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم .

دانشجو ادامه داد : و تاریکی ؟ استاد پاسخ داد : تاریکی وجود دارد .

دانشجو گفت : شما باز هم در اشتباه هستید ، آقا . تاریکی فقدان کامل نور است . شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید ، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور ، نور می تواند تجزیه شود . تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم .

و سرانجام دانشجو پرسید : و شر ، آقا ، آیا شر وجود دارد ؟ خداوند شر را نیافریده است . شر فقدان خدا در قلب افراد است ، شر فقدان عشق ، انسانیت و ایمان است . عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند . آنها وجود دارند . فقدان آنها منجر به شر می شود .

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند . نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود .